بی پرده به مناسبت تولد چهار سالگی علی عزیزم....
هوالمحبوب.... سلام. روزهای بهاری اسفندتان به خیر و نیکی باید مدتها پیش این پست را مینوشتم...خیلی قبلتر.... با خودم کلنجار میرفتم اگر علی و باران بزرگ شوند و این پست را بخوانند چه فکر میکنند.... اما اکنون در آستانه 4سالگی علی عزیزتر از جانم مینویسم.... بدون رمز هم مینویسم....شاید تجربیاتم این میانه به درد یکی از دوستان خورد...بخصوص دوستانی که بالاخره روزی بفکر فرزند دوم خواهند افتاد... چند وقت پیش عکسهای موقع تولد باران را دیدم. علی و باران را کنار هم دراز کرده بودیم و عکس گرفته بودیم. بادیدن آن عکس دلم لرزید و با خود گفتم یعنی این من بودم که آن ایام را پشت سر گذاشتم؟داشتن کودکی دوسال و جهار ماهه و کودکی ده روزه....!! دوستان عز...
نویسنده :
مامان مونا
2:14